رایحه ی عشق
از سوز من و ساز درونم خبرت هست؟
ویرانتر ازین باخته دل، دور و برت هست؟
در بیت به بیت غزلم نام تو جاریست
ایهام نهان سخنم در نظرت هست ؟
احساس من از رایحه ی عشق تو گل کرد
سیر گل و گلزار من آیا به سرت هست ؟
افسانه به افسانه به دنبال تو گشتم
در حومه ی چشمان تو بر من گذرت هست؟
ای آینه ی هستی بی چون و چرایم
افتاده تر از من به ره و خاک درت هست؟
نادیده مگیر اشک تهی دست رهت را
با سنگ دلی،هیچ امید ثمرت هست؟
شیدائی واسع نَبُود قصّه ی امروز
دیریست که در روح و روانش اثرت هست
#سید_علی_کهنگی مهر 1399
sayedalikahangi@